درج تبلیغات
جهت کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید
داستان معدنی فانتزی کوهیار و دنا

داستان معدنی فانتزی کوهیار و دنا

در دل کوه های سرافراز که گویی آسمان را در آغوش کشیده اند، جایی که فلک و خاک در پیوندی ازلی آرمیده اند، جوانی پرشور به نام کوهیار، در یکی از رگ های طلایی زمین کار میکرد. او با عشقی سرشار و اشتیاقی بی پایان، هر روز به درون معدن می شتافت تا با رنج بسیار، گوهرهای ناب را از آغوش سنگین ماگما بیرون کشد. در همان نزدیکی، زیبایی گلبرگ به نام دنا، در روستایی کوچک که در دامان کوهسار آرمیده بود، زندگی می کرد. دنا عاشق طبیعت بکر و زمین مادری بود. در هر فرصتی، به دامنه های سربلند می رفت تا از جلوه های زیبایی آن لذت برد و با دستانی که عطر مهربانی را می پراکند، نمونه هایی از سنگ ها و کانی های رنگارنگ را جمع آوری می کرد. او از این گنجینه های طبیعی، گردنبندها و دستبندهای زیبا می ساخت و با سود اندکی به مردمان روستای خود می فروخت. روزی، آمد که کوهیار پس از ساعت دراز کار، از معدن بیرون تا اقامتی کوتاه داشته باشد، در میانه راه، دنا را دید که جمع آوری سنگ های درخشان و رنگارنگ از روی زمین بود. نگاهشان برای لحظه ای در هم گره خورد، اما اتفاقی عجیب رخ داد. سنگها پای دنا شروع به لرزیدن کردند و از زمین بلند شدند. سنگ ها در هوا شناور شدند. و شکل یک موجود عجیب را بردند. این موجود سنگی به سمت داخل کوهیار حرکت کرد و او را به یک غار مرموز کشاند. کوهیار در آن غار گیج و سرگردان بود. دیوارهای غار از سنگ های رنگارنگ و درخشان شده بود. صدا، یک صدای رعدآسا از اعماق غار شنیده شد: تو که گوهرهای زمین را می ربایی، باید به سزای اعمالت برسی! امید از ترس خشکش زده بود. دنا که شاهد این صحنه بود، بدون درنگ به دنبال کوهیار به داخل غار رفت. او با شجاعت گفت: ای روح زمین، این جوان فقط برای امرار معاش کار می کند. او عاشق طبیعت است و هرگز قصد آزار به آن را ندارد. صدای رعدآسا فروکش کرد و سنگهای غار شروع به درخشیدن کردند. یک نور فراطبیعی غار را روشن کرد و کوهیار و دنا را احاطه کرد، کوهیار و دنا در میان آن نور درخشان، احساس آرامش احساسی کردند. صدا، یک صدای ملایم و دلنشین در غار طنین انداخت: شما دو نفر، قلب های پاکی که عاشق زیبایی های طبیعت هستند. این آزمون، برای بررسی صداقت شما بود. در این لحظه، دیواره های غار شروع به لرزیدن کردند و شکافی عظیم در آن ایجاد شد. از میان این شکاف، یک گنجینه بزرگ پدیدار گشت که از جواهرات درخشان و سنگ های قیمتی لبریز بود. صدا ادامه داد: این گنجینه، پاداش شماست برای زیبایی های طبیعت و پاکی قلبتان. کوهیار و دنا با شگفتی به آن گنجینه خیره شده بودند. اما، گنجینه شروع به لرزش کرد و از هم پاشید. سنگ ها و جواهرات در سراسر غار پراکنده شدند. صدا گفت: ثروت واقعی، درک زیبایی های طبیعت ساده نهفته است، نه در مالکیت گنجینه ها. - باصدای آیدین زینال زاده، نویسنده و کارگردان: علی دوستی - تهیه شده در استودیو رادیو معدن ایران
پدیدآورنده: آیدین زینال زاده | مدت: 04:58
قیمت محصول: رایگان
دریافت
تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۰۱/۱۷ ۱۴:۰۴:۱۶
بازدید : 6808
02:24
radio

خاطرات معدنی بوته خار

رفته بودم برای بازدید از یه معدن تراورتن که...
پدیدآورنده: مریم جبرائیلی
00:43
radio

خاطره معدنی آقای خاکی

فامیلی شوهر دوستم خاکیه، یه روز خونه شون دعوت بودیم که...
پدیدآورنده: زهرا قنبری
02:12
radio

خاطره معدنی روغن سوزی

دستگاه سیم برش به روغن سوزی افتاده، اگه بهش فشار بیاریم، بخوایم باهاش کار کنیم ممکنه موتور بسوزونه...
پدیدآورنده: حسین اکبرزاده
05:04
radio

گنبدهای نمکی (قسمت دوم)

گنبدهای نمکی میتوانند در حوزه های رسوبی جایی که کانسارهای ضخیمی از نمک حداقل با 150 متر از دیگر رسوبات مدفون گردند ایجاد شوند.
پدیدآورنده: علی دوستی
05:33
radio

خاطره معدنی شهید زنده

همیشه بچه های معدن و دوست و آشناها وقتی من و میبینن یه اصطلاحی دارن میگن: چطوری شهید زنده؟!
پدیدآورنده: جواد حسینی نژاد
06:37
radio

وجه تسمیه معادن ایران

وجه تسمیه معادن ایران
پدیدآورنده: علی دوستی
logo-samandehi